من ادبیات فارسی خوانده و عاشق آشپزی و سفرم. رفاقتم با کتابها و آشپزی از کودکی شروع شد و هنوز ادامه دارد. بعد از گرفتن دیپلم درس خواندم و معلم زبان انگلیسی در مدارس روستاهای دورافتادهی استان زنجان شدم. دورهی تعهد به خدمتم که سپری شد، به تهران برگشتم و در رشتهی ادبیات فارسی تحصیل کردم. سر کلاس دبیرستان با شاگردانم داستانهایی از نویسندگان ایرانی و غیر ایرانی میخواندیم و دربارهشان حرف میزدیم.
از همان سالها سفر رفتم و با فرهنگ مردم جاهای مختلف آشنا شدم. برایم شکل زندگی و غذایی که میخورند جذاب بود و هست، آشپزی جنوبی، شمالی، آسیایی، سسهای فرانسوی و غذاهای مراکشی. تجربههای سفر باعث شد، با انتخاب سبک زندگی پایدار، از محیط زیست بیشتر مراقبت کنم؛ اهمیت رعایت حقوق کودکان را دریابم؛ درک کنم که اعتقادات و باورهای مردم به اندازهی مسواکشان شخصی است.
با همهگیری کرونا کمتر سفر میکنم. حالا سفر به خارج از مرزهای ایران غیرممکن نه، ولی خیلی دشوار شده. حدود یک سال و نیم پیش، آشنایی با مدرسهی نویسندگی استاد کلانتری، مرا به سمت و سوی تازهای از خوانایی و نویسایی هدایت کرد؛ فهم چیستیِ استمرار در آموختن و نوشتن؛ داستان خواندن به قصد داستانسرایی؛ آشنایی با دوستان نویسنده و خیلی چیزهای دیگر.
حالا باورم به معجزهی نوشتن محکمتر شده. نوشتن، ایدههای ما را از خطر انقراض میرهاند. خواندن به اندازهی نوشتن برایم لذتبخش است، از بهمن فُرسی و موراکامی تا هرمز شهدادی و نجف دریابندری و چخوف و بیشمار نویسندگان دیگر. اعتراف میکنم از دو چیز میترسم: ارتفاع و زبان فرانسه؛ چند بار پریدن با چتر چندان افاقه نکرد؛ برای دومی، هر روز، خواندن کمی زبان فرانسه شاید اثر کند. اصلیترین کارم محتوانویسی است دربارهی آشپزی است. کسانی که دست پخت مرا میخورندمیگویند غذا را خوشمزه میپزم، گردن خودشان!