پردهی اول: مهمانی
مریم به غذاهای رنگارنگی که روی میز چیده شده نگاه میکند: پیشغذاها، غذاهای اصلی، پسغذاها و نوشیدنیهایی که هر کدام مربوط به یک گوشه از جهاناند.
بعضی دستور تهیهشان قدمتی دیرینه دارد و چندتایی مد امروزند. بعضی را هم برای اولین بار است که میبیند و نمیداند چه مزهایی دارند و از چه و چطور درست شدهاند.
با خود میگوید: میزبان چه زحمتی برای آماده کردن این همه غذا کشیده! چطور تصمیم گرفته غذاهایی با این همه تنوع برای مهمانی بپزد؟ موقع تهیه لیست غذا به ذائقهی مهمانها نظر داشته یا به ذائقهی خودش؟ اگر از تمام این غذاها نخوریم به میزبان برمیخورد؟ اگر از همهی اینها بخوریم و معدهی ما زبان آنها را نفهمد چه؟ سازگاری و ناسازگاری و این حرفها.
مریم با اینکه خیلی از غذاها را، برای رضایت صاحبخانه هم که شده، فقط در حد چشیدن امتحان کرده باز هم در معدهاش احساس سنگینی میکند. بقیه که حسابی پُر خوردهاند و نمیتوانند تکان بخورند، صاحبمجلس را مقصر میدانند. میزبان هم آنقدر سرگرم پذیرایی است که مریم نه رویش را دارد و نه حالش را، که دربارهی غذاها پرسوجو کند.
ذهن و خوراک
ذهن ما برای فعالیت و پردازش نیاز به خوراک دارد و در عین حال در کار تولید غذا برای ذهنهای دیگر است.
هر ذهنی، خود بخش کوچکی از ذهن جمعی است و با بدهبستان با ذهنهای دیگر، به حیات خود ادامه میدهد. سوختش را به شکلهای متنوعی دریافت میکند. گاه خوراک ذهن از طریق نیاکان ما پختهشده و ما، بهصورت ناخودآگاه، به اسم فرهنگ، نسلاندرنسل آن را مصرف میکنیم، بیاینکه تاریخ انقضای آن یا حتی نیاز غذایی ذهنما بررسی شود. بخش دیگری از خوراک هم در بینهایت آشپزخانههای این عالم تهیه و عرضه شده یا عرضه میشود یا درحال عملآوری و پختن است.
خوراکی برای تمام فصول*
گاهی ذهن، خورندهی نوع بخصوص از خوراکاست و با تنوع بیگانه.
ذهن خشکخوار: تمام فصلهای عمرش در بهشت هم که بگذرد، جوی شیر و عسل هم روان باشد، نان خشک را ترجیح میدهد و یک کاسه آب که قاتق نانش کند.
ذهن، بعضی وقتها، خوراکش سوخته و تهگرفتهاست؛ کلاً تهدیگ پسند است و با هر چه خوشاب و تروتازه، ناسازگار.
موقعی هست که ذهن خوراکهای چرب و چیل را غذا میداند، موضوعات سادهی زودهضم هم باید پیچیده شود تا به آنها التفاتی نشان دهد. کسر شأنش میشود مشغول سادگی و بیپیرایگی شود.
وقتی هم، فقطِ فقط غذای ساده را ترجیح میدهد و ذرهای پیچیدگی را تاب نیاورده و هضم نمیکند.
ذهن جایی هم، همهجورخوار است، به هیچ خوراکی نه نمیگوید؛ سنگ هم باشد هضمش میکند.
یک گوشهی ذهن، باریکبین و ظریفخوار، موی را از ماست بیرون میکشد؛ اهل تأمل است و تفکر: غذا را پس نمیزند، نه کهنه را بیمقدار میبیند، نه نو را همهچیزتمام. با غذایش وقت میگذراند و به قدر نیاز از آن بهره میگیرد. به آنچه خود تدارک دیده هم به دیدهی نقد مینگرد و میگذارد شک او را به یقین برساند. دستور تهیهها را به روزرسانی میکند مبادا به تکرار و تقلید صرف بیفتد.
خشکی مزاج ذهن
خوراکهای مانده، بیات و پوسیده، ذهن خشکمزاج را به یبوست مبتلا میکند. ذهن یبس غذایش را زیرورو نمیکند، ظاهر غذا برایش کافی است. در صورت گیر میکند و به معنی نمیرسد. دربارهی خوراکی که دریافت کرده یا میکند، به چون و چرا نمیافتد. از سوال کردن میهراسد که مبادا همان غذای خشک و خالی را هم از دست بدهد. روی پلههای شناخت و فهم و درک مدام زور میزند و چون به فهمی از موضوع نمیرسد، صورت مسئله را پاک میکند.
شکمرَوی ذهنی
گاهی ذهن لینت مزاج میگیرد، هر چه را هنوز از گلویش پایین نرفته، قبل از هضم، دفع میکند. دچار تکرّر ادبار شده، پشت هم محصول زار و ضعیف تولید میکند. سکوت ندارد و مدام پرسروصدا است.
پرخوری ذهن
ذهن زمانی دچار پرخوری میشود، کاه که مال خودش نیست هیچ، به کاهدان هم رحم نمیکند. با آنکه مواقعی دچار دیرهضمی شده، روی هم رویهم، میخورد و به خوراکش اهمیتی نمیدهد. بعد از آن مدتها نشخوار میکند. انرژی که قرار است صرف رشدش شود، جایی در کسالت و رخوت ناشی از پرخوری گم میشود. این جور مواقع محصول ذهن چنان چریده شده که شبیه هیچ چیز نیست و اصالت ندارد. بهقول سعدی در حکایت پنجم گلستان: «خوردن برای زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است».
ذهن سمّی
بعضی وقتها، ذهن خوراک سالم را تشخیص نمی دهد؛ ذائقه چشایی حساسیتاش را از دست داده و مسموم میشود. به مسمومیت خو میکند و از کوزه همان بیرون میتراود که در اوست. محصول ذهن سمّی به هر چه در مجاورتش قرار بگیرد آسیب میزند. این بخش از ذهن به همه چیز و همه کس بدبین است. حال بد ناشی از مسمومیتش را با نقزدن سر این و آن خالی میکند. ایراد میگیرد: از باز بودن در گنجه تا نقش و نگار سردر شمسالعماره!
3 نکته برای تقویت نیروی چشایی ذهن
01 برای تغییر ذائقهی ذهن، میشود در بارهی این موضوع هم به توصیهی جولیا کامرون در کتاب «راه هنرمند» قدمهای آهسته ولی پیوسته برداشت که بهتر از جهشهای ناگهانی و ترسناک است. پیوستگی شرط ادامهی راه است.
02 اگر ذهن خوراکش را قبل از بلعیدن، کمی تماشا و بویش را استشمام کند یا اندکی از آن بچشد؛ بجود؛ با مزهمزه کردن طعمها حافظه چشاییاش را بهبود میبخشد.
03 کیفیت خوراک ذهن از کمیّتش مهمتر است. غذای مفید و به اندازه ذهن را جلا میدهد و باسلیقهاش میکند؛ گزیدهجو میشود. برای همین است که میشود با یک جملهی قصار، یک بیت، یک کتاب و خلاصه با آن یک، زندگی کرد.
پردهی آخر
با نگاه به بینهایت سفرههای رنگارنگی که هر لحظه برای ذهن گسترده میشود، میتوان از تماشای تنوع خوراکها لذت برد. توانایی ذهن را برای خلق آنها ستود. به قدر اشتها به سفره دست دراز کرد و فراخور حالش، از این همه خوراک لقمهای گرفت.
باعث افتخار من است خواننده نظرات شما باشم.
پینوشت: *خوراکی برای تمام فصول: اشاره به رمان«مردی برای تمام فصول» یا «A MAN FOR ALL SEASONS»؛ نویسنده: رابرت بولت؛ همچنین نام فیلمی به کارگردانی «فرد زینمان».
آخرین نظرات: