واژهسازی مثل لگوبازی است. قطعههای لگو باید خورندِ هم باشند. اسم و صفت و ریشهی فعلهایی را که در حوزهی نویسایی من است به پسوندهایی که مجازم از آنها استفاده کنم، میچسبانم. بعضی جور میشوند و بعضی ناجور. کودک درونم با این بازی تفریح میکند.
از بین همهی ساختها اول به «پختمان» بر وزن «گفتمان» میرسم. گفتمان معادلی است که داریوش آشوری برای واژهی انگلیسی «discourse» ساخته است. «پخت» از مصدر «پختن» به پسونداسمساز «مان»، که حاصل یک فعل را نشان میدهد، میچسبد. در فرهنگ معین «مان» پسوند اندیشه و منش نیز هست. «پختمان» یعنی اندیشه و گفتن از هر چیزی که در حیطهی پختو پز است. من در سایتم پستهایی منتشر میکنم که آشپزی محورند. پس «پختمان» جایی است که در آن به آشپزی، یکی از کلیدواژههای زندگیام، میپردازم. با اندیشههای فعالان حوزهی فرهنگ غذا آشنا میشوم، از ارتباط آن با عزت نفس و سلامتی میگویم و دربارهی سبکهای متنوع پختوپز مینویسم.
ساخت دوم «پزواره» است. «پز» از پختن میآید. «وار» یا «واره» پسوند شباهت و نظیر است. همچنین اگر به اسم اضافه شود از آن اسمِ وسیله میسازد مثل: گاهواره، گوشواره (وسیلهای که به گوش میآویزند) یا دستواره (عصا، چوبی که چوپانها به دست میگیرند). واژهی «واره» درگویش محلی بختیاری مترادف فصل، موسم و نوبت است. بنابراین پز+ وار یا واره ← «پزواره» یعنی شبیه پختن، وسیلهای که با آن آشپزی میکنند. پز در ترکیب با وارهی گویش بختیاری یعنی نوبت یا موسم پختوپز .
2 پاسخ
قشنگ بود مصیجانم.
ممنونم گلی عزیزم